مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛رضا قربانی
فرودگاه یاسوج، در اولین فرودش، آیت الله هاشمی رفسنجانی را، که آن روزها به <<سردار سازندگی>> معروف بود به یاسوج آورد تا یاسوج که فرودگاه تمام محرومیتها بود نام یک فرودگاه را با خود به پرواز در بیاورد.
فرودگاه یاسوج قرار بود با هر فرودش در باند فرودگاه، محرومیتی را از آسمان بویراحمد بزرگ، پر بدهد.
اما در آسمان یاسوج بجز پرندگان مهاجر، هیچ ساخته دست بشری پرواز نمیکرد! مگر هواپیماهایی که راهی بجز گذشتن از آسمان محرومترین نقطه کشور را نداشتند.
فرودگاه یاسوج نامی بزرگ با خود داشت اما هرچه در دورههای مختلف تلاش شد، حداقل در طول دو هفته، دو پرواز متوالی در خود ببیند، موفق به این امر نشد.
جمعیت بویراحمد که آن روزها، روز به روز با شعار <<فرزند کمتر زندگی بهتر>> بیشتر و بیشتر میشد و با تولد هر نوزادی در زایشگاه بیمارستان، سه راه بیمارستان یاسوج، یک نفر به آمار بیکاران اضافه میشد، اما فرودگاه چیزی از محرومیتها را کم نمیکرد.
سال، هر سال در اول فروردین نو میشد و آوای "یا مقلبالقلوب" طنین انداز میشد اما فرودگاه یاسوج کهنه و کهنه تر.
از رجاء تا دوستی، بد نبال راه اندازی فرودگاه بودند اما در بهترین حالت فقط چند ماه طرح و برنامه آن ادامه پیدا میکرد.
استانداران وقت، بزرگترین آرزویشان، پایین آمدن حداقل نصف ظرفیت هواپیما، از پلههای هواپیما بود؛ اما ساک مسافر برای عبور از گیت، روز به روز کمتر میشد و کاری به پیش نمیرفت.
فرودگاه، تنها وقتی که <<محمد خاتمی>> خواست به یاسوج بیاید آخرین فرود، رهبر اصلاح طلبان را به زادگاه آ ریو انجام داد، تا مرد گفتگوی تمدنها به صورت مسالمت آمیز، محرومیت را وادار به خروج از بویراحمدودنا بکند.
بعد از اینکه <<دوستی>> استاندار وقت دست دوستیش را با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد پس گرفت؛ به شیراز رفت و با پرواز شیراز به تهران به پایتخت رفت تا ۸ سال را در خدمت خانه باشد. و از آن طرف مسعود حسینی اولین استاندار بومی استان با پرواز تهران به شیراز به یاسوج آمد.
سید مسعود که دلش در گرو شعارهای احساساتی احمدی نژاد بود برای نشان دادن خودش، تلاشهایی انجام داد اما حاصل این تلاش دو پرواز احمدی نژاد بر فراز منطقه بود.
با روی کار آمدن احمدی نژاد، تصمیم بر آن شد که خاندان هاشمی رفسنجانی به رسوایی کشانده شوند و او را از نام سردار سازندگی به سردار سر زندگی تبدیل کنند.
همین امر باعث شد، که ذوب شدگان احمدی نژاد در استان تلاش بکنند تا از قافله نابودی خاندان هاشمی عقب نیفتند، در اولین حمله پارتیزانی، سردمداران احمدی نژادی قلمروی کهگیلویه و بویراحمد با یک ژست عدالت طلب، کت معروف به احمدی نژادی بر تن کردند و اعلام کردند که فرودگاه یاسوج یک طرح غیر اقتصادی بود که هیچ توجیه اقتصادی برای مردم محروم بویراحمد و دنا ندارد و نمیتواند پول نفتی را که از زیر خروارها خاک مدفون شده بود از پایتخت به آسمان بویراحمد بازگرداند، همان گونه که دگراندیشان استان گوشه نشین شدند فرودگاه به خواب فرود آمد و زمین گیر شد.
سید مسعود حسینی، پارک را عامل فساد میدانست او برای رفع محرومیت از بویراحمد و دنا، دیگر روی فرودگاه حسابی باز نکرد و به شیوه بهتر و کم هزینه تری روی آورد؛ او برای حذف محرومیت از استان عزمش را جزم کرد و توانست فقط نام محرومیت را با یک گزارش که "اینجا همه چیز عالی است" از پیکره استان محروم شده بردارد و یادگاری سترگی از خود بجای بگذارد.
اما اولین استاندار بومی کیفش را از بودجه عمرانی استان پر کرد و با پرواز شیراز به تهران خود را به خزانه پایتخت رساند؛ چمدانش را تحویل آقای خزانه دار داد تا متروی اصفهان سریعتر ساخته شود.
به موازات اقدامات موثر سید مسعود و دیگر استانداران احمدی نژادی، ستار هدایت خواه که هنوز ستارخان نشده بود؛ در مجلس سخنرانیهای آتشینی میکرد و هر بار، در بزرگترین حالت خواستار محکومیت دیگران میشد.
ستارخان ۱۲ سال بعد؛ هرچه توان داشت برای احمدی نژاد خرج کرد اما هیچ گاه احمدی نژاد، حواسش به فرودگاه فسیل شده نیفتاد و فرودگاه را در کنار تخریب کنندگانش به خدا واگذار کرد.
ستار خوش سخن، کار خودش را میکرد و فقط سخن میگفت، در کنارش، فرودگاه یاسوج با ابلاغ جدیدی که برایش صادر شده بود باید فرسوده و فرسوده تر میشد.
اما تصمیم گرفته شد تا فرودگاه از تنهایی بیرون بیاید و زمینهای محدوده فرودگاه را به گلخانه تبدیل کردند تا طرح غیر اقتصادی هاشمی رفسنجانی، کمی اقتصادی بشود و حداقل بتواند با اجاره ای که از تولید کنندگان خیار و گوجه میگیرد، مقداری از پول خود را تا مین کند.
فرودگاه یاسوج، در حال فرود آمدن از کار اصلیش بود و روز به روز کشاورزی در آن توسعه پیدا میکرد. اما بالاخره باد فارغ از چپ و راست، از سمت ملت وزید و غلام محمد زارعی با یک پرواز بزرگ به آسمان بویراحمد و دنا را رفت؛ اما او نیز با پرواز شیراز به تهران، به پایتخت رفت و از آن طرف ستار هدایت خواه با اولین پرواز تهران به شیراز به یاسوج آمد، تا در حسی نه امام علی، واقع در شهرک امام حسین همچنان سخنرانی کند، با این تفاوت که بی کلاه رفت و با کلاه آمد.
استانداران و نمایندگان ادوار مختلف به یاسوج میآمدند و با پرواز شیراز به تهران، به پایتخت میرفتند.
مردم خسته از فریادهای <<های های>> سکان هواپیمای بویراحمد و دنا را در دستان زارعی گذاشتند تا روزهای زیبا را بازگرداند.
سکان هدایت، از ستار هدایت خواه به غلام محمد زارعی سپرده شد تا هدایت کننده بویراحمد و دنا باشد اما این سکان ... پوسیده بود.
ثمره سخنان هدایت خواه، ورشکستگی کشور و تحریمهای فلج کننده بود و دولت پولی در بساط نداشت.
زارعی که درد بویراحمد را «توسعه عمرانی» میدانست نه «توسعه سیاسی»، بدنبال تعریف جدیدی برای فرودگاه گوجه فرنگی رفت، او میدانست که برای توسعه عمرانی ابتدا باید زیرساختها آن را آماده کند، ودقیقا آنچه را که ستار انجام میداد، انجام ندهد.
تعریف جدیدی برای فرودگاه بی فرود، ارائه شد، فرودگاه دیگر نه طرح غیر اقتصادی بود نه جمعه بازار کنگر فروشها! بلکه یکی از اساسهای توسعه بویراحمدودنا قلمداد شد.
با شروع دولت روحانی، زارعی توانست بوسیله منطق، مردان دولت یازدهم را قانع به توسعه کند.
او ابتدا پروازهای فرودگاه را از یک پرواز نامت والی به ۶ پرواز در هفته رساند و در مرحله دوم تجهیزات سامانه کمک ناوبری ((DVOR )) این فرودگاه را با نگاهی به آینده نصب کرد.
اما توسعه فرودگاه یک مشکل بزرگتر داشت و آن باند فرودگاهی بود که فقط میتوانست چرخه ای هواپیماهای کوچک را به بر روی شکمش حس بکند و از آن نمونه تنها چند فروند در ایران وجود داشت که تعداد کمی از آنها، قابلیت سقوط نکردن داشتند.
غلام محمد زارعی که با روزهای سخت، به خاطر تار عنکبوتهای جیب دولت مواجه شد، اما او آمده بود تا رسالتش را انجام بدهد.
زارعی به سراغ وزیر راه و شهرسازی رفت تا از جیبی دیگر این مشکل را حل کند، اما آقای وزیر از کشوی دوم میز خود، کاسه گدایی را بیرون آورد و نشان داد تا حساب دست زارعی بیاید.
زارعی، وزیر را به وزارتخانه واگذار میکند از منطقه دور میشود، او در حالی که، از این اوضاع ناراحت بود، با صدای حرکت هواپیما در آسمان، جرقه ای در ذهنش شکل میگیرد و باز به سراغ وزیر میرود.
وزیر با اطلاع منشی، خیلی سریع کاسه را روی میز میگذارد تا کاسه هم یکی از گزینههای روی میز گردد.
وزیر با دیدن زارعی کاسهاش را بالا میبرد و اعلام میکند پولی نیست؛ اما زارعی با لبخند، از وزیر میپرسد که آیا در حال حاضر ایران از تردد هواپیماهای خارجی بر فراز ایران حق تردد میگیرد؟
وزیر، گفتههای ایشان را تایید میکند و اعلام میکند که آنها هم از ما میگیرند. زارعی با دریافت پاسخ مورد دلخواه خود، خواستار پرداخت حق تردد هواپیماها از آسمان استان کهگیلویه و بویراحمد میکند.
آخوندی در برابر این ادعا، تنها میتواند قبول بکند که باید حق تردد هواپیماهایی که بر فراز آسمان بویراحمد و دنا تردد میکنند را، به مردم بویراحمد و دنا پرداخت کند و از با همین زیرکی بودجه تطویل باند فرودگاه تأمین میشود تا هواپیماهای متوسط نیز بتوانند فرود بیایند.
عملیات اجرائی تطویل باند فرودگاه شروع شد و بویراحمد دیگر میداند که چگونه هواپیما میتواند فریاد توسعه باشد که با پایان فرودگاه پروازهای جدید تری در آسمان بویراحمدودنا جولان بدهد.
سردار اسعد بختیاری در گذشته گفته بود که اگر عقابی بخواهد در آسمان ما پرواز کند باید پرهایش را باج بدهد و زارعی توانست آن باج را امروز از پرندگان ساخته دست بشر، بگیرد.
او توانست از فرود، گاه؛ فرودگاه بسازد.
فرودگاه یاسوج، در اولین فرودش، آیت الله هاشمی رفسنجانی را، که آن روزها به <<سردار سازندگی>> معروف بود به یاسوج آورد تا یاسوج که فرودگاه تمام محرومیتها بود نام یک فرودگاه را با خود به پرواز در بیاورد.
فرودگاه یاسوج قرار بود با هر فرودش در باند فرودگاه، محرومیتی را از آسمان بویراحمد بزرگ، پر بدهد.
اما در آسمان یاسوج بجز پرندگان مهاجر، هیچ ساخته دست بشری پرواز نمیکرد! مگر هواپیماهایی که راهی بجز گذشتن از آسمان محرومترین نقطه کشور را نداشتند.
فرودگاه یاسوج نامی بزرگ با خود داشت اما هرچه در دورههای مختلف تلاش شد، حداقل در طول دو هفته، دو پرواز متوالی در خود ببیند، موفق به این امر نشد.
جمعیت بویراحمد که آن روزها، روز به روز با شعار <<فرزند کمتر زندگی بهتر>> بیشتر و بیشتر میشد و با تولد هر نوزادی در زایشگاه بیمارستان، سه راه بیمارستان یاسوج، یک نفر به آمار بیکاران اضافه میشد، اما فرودگاه چیزی از محرومیتها را کم نمیکرد.
سال، هر سال در اول فروردین نو میشد و آوای "یا مقلبالقلوب" طنین انداز میشد اما فرودگاه یاسوج کهنه و کهنه تر.
از رجاء تا دوستی، بد نبال راه اندازی فرودگاه بودند اما در بهترین حالت فقط چند ماه طرح و برنامه آن ادامه پیدا میکرد.
استانداران وقت، بزرگترین آرزویشان، پایین آمدن حداقل نصف ظرفیت هواپیما، از پلههای هواپیما بود؛ اما ساک مسافر برای عبور از گیت، روز به روز کمتر میشد و کاری به پیش نمیرفت.
فرودگاه، تنها وقتی که <<محمد خاتمی>> خواست به یاسوج بیاید آخرین فرود، رهبر اصلاح طلبان را به زادگاه آ ریو انجام داد، تا مرد گفتگوی تمدنها به صورت مسالمت آمیز، محرومیت را وادار به خروج از بویراحمدودنا بکند.
بعد از اینکه <<دوستی>> استاندار وقت دست دوستیش را با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد پس گرفت؛ به شیراز رفت و با پرواز شیراز به تهران به پایتخت رفت تا ۸ سال را در خدمت خانه باشد. و از آن طرف مسعود حسینی اولین استاندار بومی استان با پرواز تهران به شیراز به یاسوج آمد.
سید مسعود که دلش در گرو شعارهای احساساتی احمدی نژاد بود برای نشان دادن خودش، تلاشهایی انجام داد اما حاصل این تلاش دو پرواز احمدی نژاد بر فراز منطقه بود.
با روی کار آمدن احمدی نژاد، تصمیم بر آن شد که خاندان هاشمی رفسنجانی به رسوایی کشانده شوند و او را از نام سردار سازندگی به سردار سر زندگی تبدیل کنند.
همین امر باعث شد، که ذوب شدگان احمدی نژاد در استان تلاش بکنند تا از قافله نابودی خاندان هاشمی عقب نیفتند، در اولین حمله پارتیزانی، سردمداران احمدی نژادی قلمروی کهگیلویه و بویراحمد با یک ژست عدالت طلب، کت معروف به احمدی نژادی بر تن کردند و اعلام کردند که فرودگاه یاسوج یک طرح غیر اقتصادی بود که هیچ توجیه اقتصادی برای مردم محروم بویراحمد و دنا ندارد و نمیتواند پول نفتی را که از زیر خروارها خاک مدفون شده بود از پایتخت به آسمان بویراحمد بازگرداند، همان گونه که دگراندیشان استان گوشه نشین شدند فرودگاه به خواب فرود آمد و زمین گیر شد.
سید مسعود حسینی، پارک را عامل فساد میدانست او برای رفع محرومیت از بویراحمد و دنا، دیگر روی فرودگاه حسابی باز نکرد و به شیوه بهتر و کم هزینه تری روی آورد؛ او برای حذف محرومیت از استان عزمش را جزم کرد و توانست فقط نام محرومیت را با یک گزارش که "اینجا همه چیز عالی است" از پیکره استان محروم شده بردارد و یادگاری سترگی از خود بجای بگذارد.
اما اولین استاندار بومی کیفش را از بودجه عمرانی استان پر کرد و با پرواز شیراز به تهران خود را به خزانه پایتخت رساند؛ چمدانش را تحویل آقای خزانه دار داد تا متروی اصفهان سریعتر ساخته شود.
به موازات اقدامات موثر سید مسعود و دیگر استانداران احمدی نژادی، ستار هدایت خواه که هنوز ستارخان نشده بود؛ در مجلس سخنرانیهای آتشینی میکرد و هر بار، در بزرگترین حالت خواستار محکومیت دیگران میشد.
ستارخان ۱۲ سال بعد؛ هرچه توان داشت برای احمدی نژاد خرج کرد اما هیچ گاه احمدی نژاد، حواسش به فرودگاه فسیل شده نیفتاد و فرودگاه را در کنار تخریب کنندگانش به خدا واگذار کرد.
ستار خوش سخن، کار خودش را میکرد و فقط سخن میگفت، در کنارش، فرودگاه یاسوج با ابلاغ جدیدی که برایش صادر شده بود باید فرسوده و فرسوده تر میشد.
اما تصمیم گرفته شد تا فرودگاه از تنهایی بیرون بیاید و زمینهای محدوده فرودگاه را به گلخانه تبدیل کردند تا طرح غیر اقتصادی هاشمی رفسنجانی، کمی اقتصادی بشود و حداقل بتواند با اجاره ای که از تولید کنندگان خیار و گوجه میگیرد، مقداری از پول خود را تا مین کند.
فرودگاه یاسوج، در حال فرود آمدن از کار اصلیش بود و روز به روز کشاورزی در آن توسعه پیدا میکرد. اما بالاخره باد فارغ از چپ و راست، از سمت ملت وزید و غلام محمد زارعی با یک پرواز بزرگ به آسمان بویراحمد و دنا را رفت؛ اما او نیز با پرواز شیراز به تهران، به پایتخت رفت و از آن طرف ستار هدایت خواه با اولین پرواز تهران به شیراز به یاسوج آمد، تا در حسی نه امام علی، واقع در شهرک امام حسین همچنان سخنرانی کند، با این تفاوت که بی کلاه رفت و با کلاه آمد.
استانداران و نمایندگان ادوار مختلف به یاسوج میآمدند و با پرواز شیراز به تهران، به پایتخت میرفتند.
مردم خسته از فریادهای <<های های>> سکان هواپیمای بویراحمد و دنا را در دستان زارعی گذاشتند تا روزهای زیبا را بازگرداند.
سکان هدایت، از ستار هدایت خواه به غلام محمد زارعی سپرده شد تا هدایت کننده بویراحمد و دنا باشد اما این سکان ... پوسیده بود.
ثمره سخنان هدایت خواه، ورشکستگی کشور و تحریمهای فلج کننده بود و دولت پولی در بساط نداشت.
زارعی که درد بویراحمد را «توسعه عمرانی» میدانست نه «توسعه سیاسی»، بدنبال تعریف جدیدی برای فرودگاه گوجه فرنگی رفت، او میدانست که برای توسعه عمرانی ابتدا باید زیرساختها آن را آماده کند، ودقیقا آنچه را که ستار انجام میداد، انجام ندهد.
تعریف جدیدی برای فرودگاه بی فرود، ارائه شد، فرودگاه دیگر نه طرح غیر اقتصادی بود نه جمعه بازار کنگر فروشها! بلکه یکی از اساسهای توسعه بویراحمدودنا قلمداد شد.
با شروع دولت روحانی، زارعی توانست بوسیله منطق، مردان دولت یازدهم را قانع به توسعه کند.
او ابتدا پروازهای فرودگاه را از یک پرواز نامت والی به ۶ پرواز در هفته رساند و در مرحله دوم تجهیزات سامانه کمک ناوبری ((DVOR )) این فرودگاه را با نگاهی به آینده نصب کرد.
اما توسعه فرودگاه یک مشکل بزرگتر داشت و آن باند فرودگاهی بود که فقط میتوانست چرخه ای هواپیماهای کوچک را به بر روی شکمش حس بکند و از آن نمونه تنها چند فروند در ایران وجود داشت که تعداد کمی از آنها، قابلیت سقوط نکردن داشتند.
غلام محمد زارعی که با روزهای سخت، به خاطر تار عنکبوتهای جیب دولت مواجه شد، اما او آمده بود تا رسالتش را انجام بدهد.
زارعی به سراغ وزیر راه و شهرسازی رفت تا از جیبی دیگر این مشکل را حل کند، اما آقای وزیر از کشوی دوم میز خود، کاسه گدایی را بیرون آورد و نشان داد تا حساب دست زارعی بیاید.
زارعی، وزیر را به وزارتخانه واگذار میکند از منطقه دور میشود، او در حالی که، از این اوضاع ناراحت بود، با صدای حرکت هواپیما در آسمان، جرقه ای در ذهنش شکل میگیرد و باز به سراغ وزیر میرود.
وزیر با اطلاع منشی، خیلی سریع کاسه را روی میز میگذارد تا کاسه هم یکی از گزینههای روی میز گردد.
وزیر با دیدن زارعی کاسهاش را بالا میبرد و اعلام میکند پولی نیست؛ اما زارعی با لبخند، از وزیر میپرسد که آیا در حال حاضر ایران از تردد هواپیماهای خارجی بر فراز ایران حق تردد میگیرد؟
وزیر، گفتههای ایشان را تایید میکند و اعلام میکند که آنها هم از ما میگیرند. زارعی با دریافت پاسخ مورد دلخواه خود، خواستار پرداخت حق تردد هواپیماها از آسمان استان کهگیلویه و بویراحمد میکند.
آخوندی در برابر این ادعا، تنها میتواند قبول بکند که باید حق تردد هواپیماهایی که بر فراز آسمان بویراحمد و دنا تردد میکنند را، به مردم بویراحمد و دنا پرداخت کند و از با همین زیرکی بودجه تطویل باند فرودگاه تأمین میشود تا هواپیماهای متوسط نیز بتوانند فرود بیایند.
عملیات اجرائی تطویل باند فرودگاه شروع شد و بویراحمد دیگر میداند که چگونه هواپیما میتواند فریاد توسعه باشد که با پایان فرودگاه پروازهای جدید تری در آسمان بویراحمدودنا جولان بدهد.
سردار اسعد بختیاری در گذشته گفته بود که اگر عقابی بخواهد در آسمان ما پرواز کند باید پرهایش را باج بدهد و زارعی توانست آن باج را امروز از پرندگان ساخته دست بشر، بگیرد.
او توانست از فرود، گاه؛ فرودگاه بسازد.